نــا گــفـــته هـا ...

وقتشه که با خدا آشتی کنیم!

کی حروم میشه ؟؟؟!!

 

توی اسلام چیزی گفته شده به نام حرام ! که خدایی نکرده شاید برامون پیش اومده که مرتکب یک کار حرام شده باشیم. گفتن که اگر کار حرام انجام بدیم در اون دنیا عذاب خواهیم شد... ( البته فعلا کاری به این عذاب نداریم! که اصلا عذابی که میگن چیه؟! که دوست دارم در یک پست به این قضیه بپردازم. )

ما خیلی وقتا به جنبه ی دیگه ی حرف ها و دستورات اسلام توجه نداریم. نمیخوام مطلب رو طولانی کنم برای همین خلاصه میگم؛ ببینید! اسلام دین دلسوزی و مهربانیه ... دینی که خدا خطاب به پیامبرش میگه : « لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَکَ الّا یَکونوا مُومِنِین ... » یعنی تو داری خودتو هلاک میکنی از این که اینا ایمان نمیارن... ( کلمه باخع خیلی کلمه ی خاصیه توی لغت عرب، توی این معنای هلاک کردن !) هرچیزی که طبق عنوان عمل حرام توی اسلام گفته شده یعنی اینکه : آقــــای علیــرضا ! شما اگر که این کار رو انجام بدی ، " حروم میشی " . حیفِ توئه که مثلا دروغ بگی و باعث گول زدن خودت بشی ! تو از دست میری اگر که از روی عصبانیت با دیگران برخورد کنی و دلشونو بشکونی. اصلا برای خودت هم ضرر داره این عصبانیت قربونت برم ! چون که خشم آتشیه که اول خودت رو میسوزونه بعد هم دیگران رو! علیــرضا جان تو حروم میشی اگر که به یک رابطه حرام دامن بزنی؛ چون عمرت رو حروم میکنی، وقتت رو حروم میکنی، دل پاکت رو حروم میکنی، محبت خداییت رو حروم میکنی و از خدا دور میشی ! و به فکر یکی دیگه هستی، حتی سر نماز هات ... حیف توئه که نماز نخونی، چون از آرامش و آثار روحی خاص و فوق العادش بهره مند نمیشی؛ یا اینکه روزه بگیری کلی برات فایده علمی داره و توی این زندگی مادی به دردت میخوره! جدا از این که روحت رو هم قوی می کنه.. و اگر نگیری ..... ! یا مثلا اگر که انگشتر طلا دستت بکنی ،  باور کن که حروم میشی! چون برای جسم ( که از نظر علمی هم اثبات شده که برای مردان مضره ) و روح زُلالت عامل تخریبه ...

خداییش تا حالا به این فکر کردیم که مگه از خدا چی کم میشه اگر ما دروغ بگیم؟ اگه عصبانی بشیم؟ رابطه حرام داشته باشیم؟ فیلمs..e..x..نگاه کنیم؟

 

واقعا تا حالا اینا رو از خودمون پرسیده بودیم؟

 

پس اگر کار حرامی رو انجام دادیم ، در حقیقت خودمون رو حروم ، و حیف و میل کردیم .......

متفاوت نگاه کنیم !

 

نوشته شده در  شنبه 30 آبان 1394برچسب:کی حروم میشه,کارهای حرام,چرا اصلا بعضی کارا حرامه؟,حرام چیست؟,,ساعت 2:54 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 

چندی پیش یکی از مخاطبان وبلاگ به نام "محمد" نظری رو برامون گذاشته بود درباره پست "چرا خدا جواب منو نمیده؟" و یه سری سوالاتی مطرح کرده بود. بنده هم وظیفه دیدم که یه بررسی ای بکنم صحبت های ایشون رو و در حد سوادم جواب بدم.

انشاالله این پست رو به جای یه پست درست و حسابی از بنده بپذیرید دوستان.... میدونم چندوقتیه که پست نمیذارم و دوستان هم شاکی هستن. ولی ببخشید واقعا وقت نمیکنم . 

این نظر ایشون بدون تغییر :

 

 

""" به نظر من اینا همش توجیه ه..... من که الان یه بنده ی معمولیم اگه قدرت نامحدود داشته باشم کسی اشاره کنه دنیا رو به پا میریزم.... نتیجه خدا خیلی خیلی بی تفاوتهٰ که این فرض محاله چون شرور ترین هام انقدر بی رحم نیستن دوم اینکه اصلا نیست.... برای خودم متاسفمٰ و به خودم لعنت میفرستم که چرا گذاشتم با احساساتم بازی باشه و تا الان منتظرش بودم..... احمق بودم احمق. کاش از اول ایمانی نبودٰ فریبی نبود و با احساسم اینطور بازی نمیشد. خیلی بعیده که برای منم جوابی داشته باشی دوست عزیز... چون من تهشو گفتم. """

 

اینم صحبت های بنده ، باز هم بدون تغییر !!!! 

 

سلام محمد جان عزیز !

من علیرضا هستم . نویسنده ی وبلاگ ناگفته ها ! و نویسنده مطلب "چرا خدا جواب منو نمیده؟؟؟؟"

راستش کاش دقیق تر منظورت رو میگفتی .

ولی من چندتا نکته رو میگم انشاالله که بحثمون به جایی برسه

در کل کاش یکم بهتر مینوشتی برام تا بهتر متوجه منظورت میشدم !! ولی در حدی که فهمیدم برات مینویسم داداش گلم !!

 

خب گفته بودی که اگه قدرت نامحدود داشته باشم یکی اشاره ای بکنه همه چی رو یه پاش میریزی.

خب این نشون میده شما یه آدم دست و دل باز هستی...

 

بقیش توی ادامه مطلب ..............

ادامه مطلب

نوشته شده در  یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:خدا,ناگفته ها,شبهه,پاسخ به شبهات,موسی,دعا,,ساعت 1:15 قبل از ظهر  توسط علیـــرضا 
نوشته شده در  جمعه 27 ارديبهشت 1399برچسب:ناگفته ها,وبلاگ علیرضا خوش منظر,چندنگفته,ناگفته های دینی,چرا خدا جواب منو نمیده,ساعت 11:50 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

  توی خیابون تصادف میشه. دو طرف میان پایین. طرف اول قبل از هر صحبتی و نگاهی بدون قضاوت هرچی بد و بیراهه  نثار طرف دیگه می کنه! و طرف دوم هم چند تا روش میذاره و به طرف اول تحویل میده! و همینطور ادامه پیدا می کنه... کلی ترافیک میشه؛ حرمت دو طرف شکسته میشه و فضای اون منطقه جو بدی به خودش میگیره و هزارتا اتفاق ناخوشایند دیگه که اعصاب همه رو خورد می کنه می افته ... فقط و فقط به خاطر یه تصادف کوچیک (یا حتی یکم بیشتر).

آخه چی میشه   ........

ادامه مطلب

نوشته شده در  جمعه 1 فروردين 0برچسب:خوشرویی,ناگفته ها,چند نگفته,,ساعت 11:41 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

سلام رفقا !!!

یه کلیپی رو دوستان بنده توی سایت منذرین آماده کردن با نام : برگرداندن موسیقی !!!!!

حتما این کلیپ رو نگاه کنید ... مخصوصا اگه جاستین بیبر و مدونا و ... رو میشناسید !

اینم کلیپ :

نوشته شده در  دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:برگرداندن موسیقی,جاستین بیبر,ریورسینگ,reversing,ناگفته های موسیقی,,ساعت 4:45 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 عضو بودن یا جزء بودن ؛ مسئله این است!

میدونستید که بین عضو بودن و جزء بودن فرق های زیادی وجود داره؟

یه مثال بزنم؟ به یه انگشت قطع شده که هیچ فایده ای برای ما نداره، میگن :جــــزء یا جزو.

ولی خود دست یا مثلاً پنجه ی دست ما که فایده داره برامون میگن : عضو.

 جزء به چیزی میگن که هیچ تاثیری توی روند کارهای ما نداره. به ما سود نمیرسونه که هیچ، خیلی وقت ها هم توی دست و پاست.  خداییش اگه شما یه انگشت قطع شده داشته باشی و همش توی دست و پات باشه و مجبور باشی حملش کنی اذیت نمیشی ؟! 100% آره.

ولی عضو به چیزی میگن که تاثیر چشم گیری توی زندگی ما داشته باشه. به ما سود میرسونه و ...

 

ادامه مطلب

نوشته شده در  یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:فرق جزء و عضو,ناگفته ها,,ساعت 5:36 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 

 دکتر جواب کرده ها ...

نمیدونم یه آدمی رو که دکترا از نظر بیماری جوابش کردن دیدید یا نه ؟! خیلی عجیب و جالبه!

 طرف بعد از این که میفهمه دکترا دیگه قطع امید کردن : خیلی فکر می کنه، با دیگران رفتار خیلی خوبتری داره، لبخند می زنه به همه، سعی می کنه به همه محبت کنه، کاری کنه که همه ازش راضی باشن...

از طرفی نماز هاش رو سروقت می خونه، استغفار می کنه از کارای گذشتش و طلب خیر برای آیندش.

 سعی می کنه که دیگه گناه نکنه و در نتیجه می خواد از این دنیا سبکـــ  بره ... چون مرگ رو خیلی نزدیک میبینه...

بقیش توی ادامه مطلب !!

ادامه مطلب

نوشته شده در  شنبه 28 بهمن 1391برچسب:دکتر جواب کرده ها,ناگفته ها,,ساعت 2:32 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 بچه ها میدونید بدترین نوع بیماری چیه ؟! مثلاً سرطان ؟! چرا بدترین بیماریه ؟! یا ایدز ...

دلیلش اینه که این نوع بیماری ها اصلا هیچ دردی ندارن... آدم وقتی به خودش میاد که مثلا غده ی سرطانی انقدر پیشرفت کرده که دیگه یه جورایی کاریش نمیشه کرد...

حالا میدونید بدترین نوع بی دینی چیه؟ عین همینه! اونی که آدم از بی دینی دردش نیاد. از این که از دین هیچی نمیدونه احساس خاصی نداشته باشه ! ریلکسِ ریلکس و رِله ی رِله به زندگیش ادامه بده !

و وقتی به خودش میاد که مثلا موقع مرگش فرا رسیده. و اونجا افسوس میخوره؛ اونم چه افسوسی! افسوسی که دیگه به هیچ عنوان قابل جبران نیست.

یکی از سوالاتی که اون دنیا میپرسن مثلا اینه : ...

ادامه مطلب

نوشته شده در  شنبه 28 بهمن 1391برچسب:دور برگردون,درد,دردنامه,بی دینی,درد دین,ناگفته ها,,ساعت 1:0 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 با حجاب ها بخوانند ... همچنین بر و بچه های مذهبی ...

 

بچه ها با همه رفیق باشید. با دوستاتون برید بیرون: پـــــــــارک ، سینما یا هرجای تفریحی دیگه (البته بدون ناهمجنس) با دیگران شوخی کنید . بگید و بخندید ... خلاصه کاملاً شــاد باشید.

شاید بپرسید چرا ؟!

ببینید این کارا یه مزیت خیلی خوبی که داره اینه که طرفی که شاید یکم حجابش خوب نباشه یا گرایش چندانی به دین نداره به خودش میگه: فلانی چه فرقی با من داره ؟! مثلا من آزادیم اینه که پارک یا سینما میرم؟!!!!! خب اینم که داره میــــــره ! من تفریح می کنم؟! خب اینم داره تفریح می کنه !

بقیش رو توی ادامه مطلب بخونید !

 

ادامه مطلب

نوشته شده در  شنبه 28 بهمن 1391برچسب:رفاقت,پیوند,رفاقت دو دوست,ناگفته ها,,ساعت 12:51 قبل از ظهر  توسط علیـــرضا 

 

 

خدا حافـــــــــظ دنیا !!!!
کمی فکر کنید !!
 
Inline image 2
 
Inline image 3
حتما توی ادامه مطلب ببینید !!!!
 

ادامه مطلب

نوشته شده در  شنبه 14 بهمن 1391برچسب:مردن,مرگ,ناگفته های مرگ,عکس مرگ,عکس مرده شور خونه,,ساعت 11:31 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

    جوابـی نمـی شنویـم ؟!

 

 

 

یکی از دوستام بهم گفت:

مدتیه که خـــدا منو فراموش کرده

و اصلاً جوابمو نمیده! ...

 

 

اگه حرف شما هم همینه حتما این مطلب رو بخونید !!

 

 

بهش گفتم :

 ببین عزیز دلم این مسئله چند بُعد داره.

 

 

اولاً: بعضیا توقع دارن که تا یکی دو بار دعا کردی خدا باید جبرئیل امین رو بفرسته روی زمین و به حضرت "بنده‌‌ی خدا" بگه : ما پیغام شما رو شنیدیم !!! فردا اجابت می‌کنیم !

این جور باشه که دیگه اعتقاد به غیب ارزشی نداره؛ داره؟ ایمان به غیب از لحظه‌ی نا امیدی تو از پاسخ شنیدن شروع میشه !

ادامه مطلب

 درد     ،   نوشت    ...

سلام بچه ها !

نمیدونم از کجا شروع کنم؟!

من تا یک ماه دیگه به اینترنت نمیام ...و مطالبم به روز نمیشه!

 نه شارژ ADSL م تموم شده ... نه لپ تاپم خرابه ! و یا هر علت دیگه ای که فکرش رو بکنید.

من به خاطر این که خیلی کم وقت میکنم به اینترنت سر بزنم، وقتی یه وقتی پیدا می کنم، طولانی میشینم. شاید 3 یا 4 ساعت!!! و همه ی کارای عقب موندم رو انجام میدم.

دیشب من یه فرصت پیدا کردم برای وصل شدن به نت. ساعت 10 نشستم و 2 و 30 دقیقه ی نصف شب بلند شدم...

امـــــــــروز نمــــاز صبـــــحم قضا شد ...

 یه غم بزرگی نشسته توی سینم. خیلی دارم اذیت میشم... میدونید چرا؟ آخه من خیر سَرَم با نوشته هام سعی می کنم خیلی ها رو با خدا آشتی بدم، ولی ... امروز خودم برای یکم خواب بیشتر، با خدا قهــــر کــــردم!

هرچند قهر من با خدا (نه خدا با من) چند ساعت بیشتر طول نکشید، ولی یک لحظش هم یه عمر میگذره برای آدم...

مـــــن خودم رو تنبیه کردم که تا 1 ماه به اینترنت سر نزنم ! و نخواهم زد ان شاالله... سیم کابل رو هم دادم به داداشم و بهش گفتم تا 1 ماه دیگه به من تحویل نده ...

چقدر خوبه که آدما توی همچین موقعیاتی بیان و خودشون رو با چیزایی که دوست دارن محروم کنن. اونوقته که ثابت می کنیم که : « ...

یه جورایی یه مطلب دیگه مثل مطالب دیگم توی ادامه مطلب...

حتما نظرتون رو دربارش بگید!!

ادامه مطلب

نوشته شده در  دو شنبه 25 دی 1386برچسب:دردنوشت,ناگفته ها,نماز صبح,چند نگفته,,ساعت 2:37 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 

 خیلی جــالـــبه !!

 

نوشته شده در  یک شنبه 24 دی 1391برچسب:گوگل,ناگفته های گوگل,چند نگفته, گوگل به حرف میاد,روز قیامت,,ساعت 1:41 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

    سلام بچه ها!!

 

نظرتون درباره ی این عکس چیه ؟؟؟

 

یه مقایسه کوچولوئه!!

 

 این جمله چی؟

اگر بی حجابی تمدن است، حیوانات متمدن ترین موجودات هستند ...

شهید آیت الله مطهری(رحمت الله علیه)

نوشته شده در  شنبه 16 دی 1391برچسب:ناگفته ها,حجاب,قیمت حجاب,,ساعت 10:10 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 میدونید این مومن مومن  که می گن کیه؟؟

آدم های معمولی مثل ما هستند، چه بسا شما بزرگواری که داری این مطلب رو می خونی هم مومن باشی... باور کنید که نه شاخ دارن و نه دم...

 مومن کسیه که ...

ادامه مطلب

نوشته شده در  چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:ناگفته ها,مومن,آدم مومن,مومن کیست؟!,چندنگفته,,ساعت 2:45 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 لبــــــاس !! 

 شاید کمی طـنــز ! 

این مطلب، یه نوشته ی خودمونیه! به اولش نگاه نکنید که با کلام خدا شروع شده وسطاش جالب میشه ! تونستید حتما بخونیدش !

--------------------

 

 

 

خــدا توی قرآن (سوره ی اعراف آیه 26) گفته : «ای فرزندان آدم یقیناً برای شما لباسی که عورت های(عیب های) شما را بپوشاند و لباسی که زیب و زیور شما باشد نازل کردیم و لباس تقوا بهتر است ... »

اولین بار وقتی داشتم ترجمه ی این آیه رو میخوندم فکر کردم که خب خدا لباسی رو رو یاد آور شده بهمون که میپوشیم ، که شکرش رو به جا بیاریم، یعنی چی که یه دفعه گفته : و لباس تقوا بهتر است !!! ؟؟

به جایی نرسیدم، و گذشتم ازش. چند بار دیگه هم به این آیه برخورد کردم؛ باور کنید بازم هیچی نفهمیدم و رد شدم ...

تا چند روز پیش ...

یه لحظه فکر کردم که بابا! خــدا منظورش احتمالاً لباس ظاهری نیست. یعنی لباس های مختلف برای آدم ها نازل شده(بهتره بگیم که وجود داره) که با اونها نقص هاشون رو می پوشونن. البته انتخاب این لباس ها بسته به تصمیم آدم ها داره. توی این آیه خدا صفات خوب رو میگه ولی میشه این برداشت کلی رو از این قضیه کرد؛ یعنی چیزی که حداقل به ذهن بنده ی حقیر میاد.

خب. لباس ها انواعی داره و افراد مختلف از لباس های مختلف استفاده می کنن.

لباس های رایجی که ما آدم های امروزی (اولیش خودم) ازشون استفاده میکنیم برای پوشوندن نقصمون عبارتند از :

لباس دروغ: که با اون اشتباهاتی که کردیم میپوشونیم، رویاهامون رو با اون به دیگران به شکل حقیقت نشون میدیم(خالی بستن)، پدر و مادر و معلم و مدیر رو دودر می کنیم... (پیچوندن خودمون) و کلی چیزای دیگه که میدونید و میدونم !!!

لباس غیبت: که با اون سعی میکنیم: ...

بقیش توی ادامه ی مطلب !

ادامه مطلب

نوشته شده در  سه شنبه 12 دی 1391برچسب:ناگفته ها,چند نگفته,آخرت,آیا آخرت وجود دارد,علیرضا,,ساعت 1:24 قبل از ظهر  توسط علیـــرضا 

  سلام رفقا !  ت عشق به خدا. عشق.خدا.محبت.طراو

خب توی ادامه روش بندگی رسیدیم به نوع سوم بندگی !

این افراد خدا رو برای خودش عبادت می کنن. شاید بگید که برای خودش یعنی چی؟! جواب اینه که اینا انقدر خدا رو توی زندگیشون حس کردن که دیگه اصلاً عشقشون شده بندگی برای خدا. همش دنبال این میگردن که ببینن چجوری میتونن کاری کنن که خدا بهشون نگاه کنه و مورد لطفش قرار بده! در به درد دنبال جلب رضایت خدا هستن. (چون من یکی عین خودتونم میدونم که پیش خودتون فکر میکنین که اینا چجوری این طور شدن که دغدغشون شده بندگی و اینجور چیزا !؟؟؟؟).

ببینید چند تا راه وجود داره که خدا رو بیاریم توی زندگی روزمرمون. من راه اصلی رو میگم. که یقین دارم که خلأ این دوره و زمونست. اون راه اینه:

بـــا خـــدا حرف زدن!

توی این دوره و زمونه بیشتر آدم ها دنبال همزبون میگردن... یکی که ... بقیش رو توی ادامه مطلب بخونیـــد !

ادامه مطلب

نوشته شده در  سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:بندگی و ناگفته ها,چند نگفته,ناگفته ها,بندگی,انواع بندگی,زندگی و بندگی,عشق به خدا,فقط خدا,,ساعت 11:43 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

  سلام رفقا ! من چند وقت پیش به یه وبلاگ رسمی اهل سنت سر زدم. که رنک اول گوگل بود.

مطالبش رو خوندم و برای معرفی خودم بهش یکی از مطالبش رو نقــد کردم و براش فرستادم. پیش خودم گفتم: من که خیلی وقت ندارم برای مخاطبای وبلاگ پست درست و حسابی بنویسم، حداقل از بایگانیم استفاده کنم! خیلی روایت باحالی از کتاب صحیح بخاری آورده برای تعریف داستانش! حتما بخونید... سوتی هایی که ازش گرفته شده هم خیلی جالب و منطقی و خنده داره، و ثابت می کنه روایتی که بر ضد ما شیعه ها استفاده کرده سر تا پا جعلیه! اینم بگم که بعد از این که من این جوابیه رو براش نوشتم، پس فرداش که رفتم ببینم جواب داده یا نه، دیدم که پیام از طرف سرور لوکس بلاگ اومد: وبلاگی با این آدرس پیدا نشد. وبلاگ مورد نظر حذف شده است. که بعداً از یه جاهایی متوجه شدم که وبلاگش رو به یه سایت پر بازدید دوست یابی فروخته. به علت رنک بالایی که توی گوگل داشته. اینم آدرس. خودتون ببینید:

 وبلاگ رسمی اهل سنت!

 

اول حرف ایشون بدون هیچ تغییر (واقعا راست میگم):

 دوستان امروز یه سری مطلب جمع آوری کردم که نه تنها همه ی اتهاماتی که افراد غافل به ام المومنین عایشه میزند را کاملا رد میکند بلکه به افرادی که این اتهامات را به ایشان میزنند تذکر میدهد و مجازاتشان را یاد آور میشود .

در ضمن این مطالب اسناد کاملا معتبری دارند . یکی صحیح بخاری و دیگری قرآن کریم 

رد شایعه خیانت به حضرت محمد :

ام المومنین عایشه در یکی از غزوات حضرت محمد او را همراهی کرد.در زمانی که حضرت محمد به تازگی دستور حجاب زنان را صادر کرده بود. پس ام المومنین عایشه را در کابینی قرار دادند که شتری آن را حمل می‌کرد. هنگام بازگشت...

 

بقیش توی ادامه مطلب !!

ادامه مطلب

نوشته شده در  شنبه 11 آذر 1391برچسب:ناگفته ها,شبهات اهل سنت,نقد اهل سنت,شیعه,بحث شیعه و سنی,مباحثه,,ساعت 4:34 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

  

چـــــرا نمیتونیم ؟!!؟

 

سلام رفقا ! نمیدونم چرا جدیدا به خاطر عدم توفیقم مجبورم نوشته هام رو به صورت توفیق اجباری بنویسم... برام دعـــا کنید لطفاً تا بتونم بیشتر بنویسم! بگذریم؛

یکی از دوستانم در سایت Www.AnTi666.ir یه سوالی پرسید ... که من رو به جواب دادن وا داشت. که گفتم یه فرصته برای نوشتن یه مطلب کوتاه و کوچولو!

سوال این بود:

================================

"""سلام

حدود سه سالی میشه که زمان عزاداری ها نمیتونم گریه کنم! اصلا گریه ام نمیگیره! حالا که عاشورای امسال هم گذشت... من موندم و یه دنیا حسرت! که چرا این سفره داره جمع میشه و من نتونستم استفاده کنم!

همیشه سعی کردم که به احکام عمل کنم، سعی کردم هیچوقت به عمد نماز و روزه ام ترک نشه، مال حرام نخورم، نگاه حرام نکنم، کسی ازم ناراحت نباشه و ...

چه گناهی باعث میشه که آدم به این روز بیفته! چه چیزی!؟

مخلص کلام: چکار کنم که بتونم گریه کنم؟!"""

---------------------------------------------

امـا حرف من درباره ی این سوال بسیار خوب و کاربردی و مفید:

 

سلام دوست عزیز من 

اول باید خدا رو شکر کنی به اینجا رسیدی که میفهمی ارزش گریه خیلی زیاده و تو داری از این فیض عقب می مونی...

ادامه مطلب

نوشته شده در  پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:نـاگفته ها,گریه برای امام حسین,گریه,اشک برای حسین,چرا گریمون نمیگیره؟!,,ساعت 10:57 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

   

خبر بسیار داغ !!!!

در ظهر روز عاشورا تربت اصلی امام حسین (علیه السلام) در موزه آن حضرت بهخون بدل شد!!!

 گفتنی است در کتاب داستانهای شگفت انگیز به نقل از مرحوم آیت الله دستغیب آمده است: ملا عبدالحسین خوانساری فرمود آقا سید مهدی پسر آقا سید علی صاحب شرح کبیر مریض شده بود و برای استشفاء آیت اللّه شیخ محمد حسین صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرآبادی که هر دو از بزرگان شیعه بودند را امر فرمود که غسل کنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر امام حسین علیه السلام شوند و از تربت قبر مطهر بردارند و برای ایشان بیاورند و هر دو شهادت دهند که آن تربت قبر مطهر است. آن دو بزرگوار رفتند و دستور را عمل 
کردند و مقداری از خاک را آوردند و مقداری را هم به بعضی از خیرین دادند یکی از آن افراد خیر عطاری از معتمدین بود من به عیادت او رفتم و ایشان از باقیمانده آن تربت را مقداری به من داد و من آن را در میان کفن مادرم گذاشتم. روز عاشورا اتفاقی نظرم به ساروق آن کفن افتاد رطوبتی در آن احساس کردم آن را برداشتم و گشودم دیدم کیسه تربت که در لای کفن بود مانند شکری که مرطوب باشد حالت رطوبتی گرفته و رنگ آن مانند خون تیره گردیده است و به ساروق رطوبت رسیده است بی آنکه آبی آنجا باشد چون لب طاقچه بود آن را در محل خودش گذاشتم و در روز ۱۱ محرم ساروق را آوردم دیدم رطوبت در آن نیست از این پس در ایام دیگر آن رطوبت را ندیدم فهمیدم که خاک قبر مطهر هر کجا که باشد در روز عاشورا شبیه خون می شود.

 

 

خـــب ! نظرتون چی بود ؟؟!؟! چه حرفی دارید؟؟صحبت های شما در قالب دلنوشته به سایت امام حسین ارسال خواهد شد ان شاالله !

 

نوشته شده در  دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:تربت امام حسین خونی شد,ناگفته ها,,ساعت 9:9 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

  روش بنـــــدگـی

این سلسله نوشته هایی که قصد دارم بنویسم خیلی مهمّه. بعد از خوندن این مطلب شاید بتونید مسیر و روش بندگیتون رو مشخص کنید.

این که چجوری با خدا رابطه داشته باشیم؟!!؟؟! چجوری با خدا حرف بزنیم؟!؟!

ببینید رفقا برای گفتن این بحث اول باید بدونیم که انواع بندگی چجوریه؟ نافرمانی رو گذاشتیم کنار ها !!!!!!! در حقیقت انواع اطاعت و اهدافشون رو میخوام بگم.

خب، 3 نوع بندگی وجود داره(که البته این ها در روایات ما اومده).

نوع اول بندگی: کسانی که از جهنم ترس دارن. یعنی تمام کارای خوبشون رو از ترس این که نکنه برن جهنم انجام میدن. و گناه نکردنشون هم به همین خاطره! به نظر بنده این نوع افراد با این که ان شاالله در نهایت به بهشت میرن و به جهنم نمیرسن ولی

ادامه مطلب

نوشته شده در  دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:ناگفته ها,روش بندگی,چندنگفته,امام زمان,علیرضا,ساعت 6:20 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 

باید او رو پیدا کرد ... (خداشناسی بخش 1)

 یعنی حس کنیم وجودش رو . از ته دل !!

شاید یکی دیگر از علت های اینکه ما نمیتونیم با خدا ارتباط پیدا کنیم اینه که ما اصلا خدا رو پیدا نکردیم یعنی از ته دل حسش کنیم 

و نکردیم ...

و هر کس خدا رو پیدا کرد ، اون خوشبخت واقعیه!!

اگرمیخواید ببینید که چجوری خدا رو باید پیدا کرد به این داستان توجه کنید

««روزی فردی نزد امام صادق اومد، با بی ادبی تمام گفت کی گفته خدا وجود داره ؟؟ من که چیزی نمیبینم ؟؟ تا حالا هم چیزی از او نخواستم ، و زنده هستم و هیچ مشکلی هم ندارم.

امام صادق علیه السلام به اون فرد ابتدا سلام کرد و کلی آن فرد رو مورد عزت و اکرام خودشون قرار دادند. بعد به او گفتند: میخواهی بدانی که کجا تو خدا را پیدا کردی ؟؟ 

 

 

بقیش در ادامه مطلب !!!

 

ادامه مطلب

نوشته شده در  جمعه 3 آذر 1391برچسب:درسمت دوست,ناگفته ها,خداشناسی,,ساعت 7:22 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 موســیـــــقـی (بخش دوم)

سلام رفقا!

این پست رو به صورت اتفاقی و به توفیق اجباری نوشتم. یکی از دوستانم توی نظرات مطلب اول موسیقی اینجوری نوشته بود منم به طور خیلی خلاصه جوابش رو دادم. دیدم بد نیست که بکنمش یک پست!

""بسم الله الرحمن الرحیم""

سلام. خسته نباشی......

علیرضا من موسیقی خواننده هایی رو گوش میدم که از آهنگ های اونا تو تلوزیون هم پخش میشه پس اگه اینطوریه تلوزیون نگاه کردنم تعطیل؟؟؟؟؟؟؟؟البته من تلوزیون نگاه  نمیکنم ولی در کل حرفمو با این مثال رسوندم......؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

------------------------------------------------------

پاسخ: سلام . ممنونم . کار برای خدا خستگی نداره! 
نه!! اصلاً من کی اینجوری گفتم؟!؟!؟ ببین موسیقی یا به قول معروف آهنگ در کل یه سری مضرّات داره که کاملاً علمیه! یه جورایی کاری به مجاز و غیر مجاز هم نداره! این ریتم موسیقیه که ضرر میزنه! مثلاً نشستی توی ماشین یا داری یه چیزی مینویسی و هدفون توی گوشت هست و داری آهنگ کاملاً مجاز رو گوش میدی... 

بقیش توی ادامه مطلب...

ادامه مطلب

نوشته شده در  دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:ناگفته های موسیقی,ناگفته ها,مضرات موسیقی,ضرر موسیقی,موسیقی,,ساعت 4:1 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 دیــــــدی  دیـــگـــر...

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای خوب زندگی کردن خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید : چه می بینی؟ گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد. بعد آینه ی بزرگی را جلوی پنجره آورد و دوباره از وی پرسید: بگو حال چه می بینی ؟ گفت: خودم را می بینم. عارف گفت: ولی دیگرن را نمی بینی؟

آینه و پنجره هردو از یک ماده اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"

اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی. این دو شیء را با هم مقایسه کن...

وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند. اما جیوه (یعنی ثروت) زمانی که پوشیده می شود، تنها خود را می بیند.

تو تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش را از جلوی چشمانت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان داشته باشی ....

 

نوشته شده در  یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:دیدی دیگر,ناگفته ها,چند نگفته,,ساعت 4:4 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 به نظرتونآخرت هست؟ (بخش اول)

میخوام توی این بخش این مطلب وجود داشتن آخرت رو به بحث بذارم. این قضیه با دوتا دلیل یا بهتره بگم گفتار  ثابت میشه. اولین برهان و گفتار که توی این بخش یعنی بخش اول میخوام مطرحش کنم.

"دفع ضرر احتمالیه"!!!!

اسم عجیب غریبی داره ولی میخوام خیلی ساده بیانش کنم... خیلی ساده!!

فکر کنیدکه شما از جایی میخواید برید بیرون و میخواید کفش هاتون رو بپوشید. یه دیوونه میاد و به شما میگه: ببین توی کفشت یه عقرب رفته!!!

ادامه مطلب

نوشته شده در  پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:اثبات آخرت,ناگفته ها,خدا,آخرت,اعتقادات,,ساعت 1:15 قبل از ظهر  توسط علیـــرضا 

     آندستهآدم ها !!!

همه دوست دارن که همیشه باشند. همیشه زندگی کنند. با این که می دونن که نمیمونن ولی بازم میخوان توی همینی که هستن بیشتر باشن ... خیلی عجیبه!

بقیش در ادامه مطلب!

ادامه مطلب

نوشته شده در  جمعه 19 آبان 1391برچسب:ناگفته ها,چند نگفته,آخرت,آیا آخرت وجود دارد,علیرضا,,ساعت 10:52 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

   خجالت از ...؟!

یکی از ناگفته هایی که اکثرمون از یاد بردیم اینه که اگر توی قیامت ازمون بپرسن چرا فلان کار رو کردی؟: مثلاً با فلان دختر بودی یا پسر یا چرا اون فیلم رو نگاه کردی یا چرا...

خجــــالت نمی کشیم؟!

جلوی پیامبر، جلوی  امیرالمومنین،جلوی حضرت زهرا، جلوی امام حسین و حضرت عبّاس ...

اگر عذابمون هم نکنن همین که جلوی این بزرگان و یکی یکی گناهانمون رو نام ببرن، از خجالت آب نمیشیم که هیچی! آبی هم نمیمونه که بخواد زمین بریزه!

واقعا تواناییش رو داریم که اونجا جواب بدیم؟!!!

 

نوشته شده در  دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:قیامت,ناگفته ها,چند نگفته,امامان,,ساعت 4:29 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 

زمانی به نام      :  «    موقعیــّــت  نــــاب   »

 

شاید برامون پیش اومده که توی یه موقعیتی قرار می گیریم که از کارایی که انجام دادیم بدمون میاد و یک دفعه تصمیم می گیریم که خوب بشیم.

مثلا توی مراسم عزای امام حسین (علیه السلام) و یا توی سفر زیارتی و یا هزاران جای دیگه که آدم رنگ و بوی خدایی به خودش میگیره و به اصل خودش بر می گرده!

توی اون موقعیاته که یاد این میفتیم که عکس ناجوری توی موبایلمون هست یا یک شماره جنس مخالف و یا آهنگی حرام و یا...

در چنین لحظاتی چه کنیم؟!

پاسخ این پرسش توی ادامه ی مطلب ... ضــرر نمی کنی از خوندنش! قــــول قـول!

ادامه مطلب

نوشته شده در  پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:توبه,خدا,ناگفته ها,امام زمان,موقعیت ناب,شکار لحظه ها,,ساعت 10:53 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

سلام عرض میکنم خدمـــت شما دوستان عزیز

عذر خواهی می کنم بابت تاخیر پستی که داشتم. نائب الزیاره ی شما عزیزان در کربلای معلی بودم...

این پستمون صرفا برای اوناییه که به صوت و نواهای دلنشین خیلی علاقه مند هستند و با اونا آرامش میگیرن. این لینکی که گذاشتم لینک دعای فرج با صدای استاد اباذر واحدی هست. استاد قرائت و ترتیل بنده که الان در آمریکا مشغول تبلیغ هستند. واقعا نوای دلنشینی دارند و مطمئن باشید بعد از شنیدن این دعا آرامش میگیرید... قول میدم. این دعا رو هم توی استودیوی اسلامی آمریکاشون ضبط کردند ! فقط خواهش میکنم اول توی این لینک گوش کنید و بعد دانلود کنید ...

شک نکـــــنید که لذت خواهید برد...

یاعـلی.

http://s1.picofile.com/file/7463083117/alhuma2.wma.html

نوشته شده در  یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:اباذر واحدی,دعای فرج,امام زمان,ناگفته ها,چند نگفته,نــــاگفته ها,استاد واحدی,,ساعت 5:58 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم

این نوشته به درد هممون میخوره (البته انشاالله که این طور باشه).

خب، همه ی ما توی زندگیمون کارای خوب انجام دادیم. بی برو برگرد... چه شمایی که داری این نوشته رو میخونی و کارِت درسته؛ چه من که نویسنده که کارم خرابه و گناه از سر و روم داره میباره.

خب حالا میایم و توی خود اون کار خوبمون خورد میشیم. ببینید بالاخره اون کار خوب یه ارزشی داره دیگه ؟!؟! درست؟!

            اگر تونستید تا انتهاش رو بخونید ان شاالله که به دردتون بخوره !

ادامه مطلب

نوشته شده در  چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:ریا,ناگفته ها,اباذر واحدی,اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم,,ساعت 7:44 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 توی صحبتی که با بعضی از مخاطبان وبلاگ داشتم میگفتن که مثلا فلان موسیقی روی ما اثر نداره و ما با اون مثلا حــــــال به حــــــال نمی شیم! یا مثلا (خدایی نکرده) فلان show رو نگاه میکنیم برامون عادیه و به اصطلاح با جنبه ایم میگفتن که مگر شما نمی گید باید به خودت نگاه کنی ببینی جنبه داری یا نه ؟؟!

{{{{ راستی یه نکته ای رو بگم بعدش ادامه ی بحث رو می گم. شما عزیزان اگر سوال داشتید یا شبهه ای و مشکلی و یا هر چیز دیگه ای میتونی با ایمیل بنده در ارتباط باشید. که این بحث هارو که الان میخوام یگم هم توی محیط ایمیل شکل گرفته. این آدرس ایمیل بندست: ARKH1442@yahoo.com }}}}

و اما ادامه ی بحث .... میتونید توی "بقیش" بخونید!! بحث جالبیه !! شاید به درد شما هم بخوره !!

 

 

ادامه مطلب

نوشته شده در  جمعه 27 مرداد 1391برچسب:موسیقی,ناگفته ها,,ساعت 11:30 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 آقا این تقوا تقوا که میگن چیه ؟؟!!

جدی میگم این تقـــوا که همش میگن باید داشته باشی چیه؟؟ این کلمه خیلی گنگه!اگر شما هم با نظر من موافقید بریم نظر یکی رو که درباره ی تقوا خیلی قشنگ حرف زده بشنویم!!! میدونید چی گفته ؟؟؟!!

گفت:« دیدید یه شکارچی برای این که شکار خودش رو بگیره چی کار میکنه؟... ادامه ی نوشته رو توی "بقیش" بخونــــــید !!!

ادامه مطلب

نوشته شده در  جمعه 27 مرداد 1391برچسب:تقوا,ناگفته ها,,ساعت 11:23 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

حتما متن زير رو بخوانيد يه جريان واقعيه .. فوق العاده عجیب و جالبه! تخیّلی و معجزه هم نیست. 

این داستان رو یکی از دوستای نزدیکم برام فرستاده.

از زبون خودشه !!!

چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود
هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ... افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما
بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود.
ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد .البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم.
بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و
همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم..
به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده. خوب ما همگيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم, اما بلاخره با اسرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد.
خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود.
اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه
4-5 ساله ايستاده بود تو صف... از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه .
ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به
 دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش. به محض اينكه برگشت من رو شناخت ، يه ذره رنگ و روش پريد. اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم ، ماشالله از2 -3 هفته پيش بچتون بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت . داداش او جريان يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم
ديگه با هزار خواهش
و تمنا گفت :اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم . همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن ،پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم ، الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم . پير مرده در جوابش گفت: ببين اومدي نسازيها قرار شد بريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود. من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومن بيشتر تا سر برج برامون نمونده .
همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفت چي ميل دارين؟؟
! پيرمرده هم بيدرنگ جواب
داد: پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون
برامون بيار .
من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور آب باز بود و داشت هدر ميرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم ,, رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن. بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ...
ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي
ماهاكه ديگه احتياج نداشتيم . گفت داداشي. پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم
دنياي خودم و بچم رو بدم ولي آبروي يه انسان رو بخرم و به خواستش برسونمش البته در حد توانم. اين و گفت و رفت .
يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه ، ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به دروديوار نگاه ميكردم و مبهوت بودم ...
واقعا راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميد ....

 

نظر شما چیه ؟؟!

 

نوشته شده در  دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:خدا,ناگفته ها,مردی در رستوران,داستان کوتاه,داستان,,ساعت 4:6 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

قدیم ها وقتی میخواستن بگن که توی خیابون میری چشات رو درویش کن می گفتند پایین رو نگاه کن ولی الان دیگه اینجوری نیست.

چرا؟؟؟

چون که الان پایین رو هم نمیشه نگاه کرد به خاطر این که جوراب که هیچی حتی گاهی شلوار درست و حسابی هم پاشون نیست و دمپایی هم که مود شده و ... خودتون تا تهش رو بخونید ...

 

واقعا تا تهش رو بخونید !!!

حتما به دردتون میخوره !!!

ادامه مطلب

نوشته شده در  سه شنبه 6 تير 1391برچسب:چشم چرونی!,ناگفته ها,,ساعت 7:14 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

فقط پسر ها بخونند ...

میدونید یکی از فرقهای عجیب و غریب ما  مردهای ایرانی با سایر کشور ها توی چیه؟؟؟

 

غیــــــرت...

بخونید همشو شاید بلکه یکم بجنبه غیرتمون !!!

ادامه مطلب

نوشته شده در  پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:غیرت,ناگفته ها,,ساعت 9:12 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

 

رابطه دختــر و پســر

 

شمایی که الان یه دفعه نگات به این تیتر جذّاب افتاد و کنجکاو شدی ببینی که این پست درباره ی چیه و چی میخواد بگه! اگه فکر می کنی که رابطت با جنس مخالفت ضرری به زندگی الان و آیندت نمیزنه، بهتره یه نگاهی به این پست بندازی تا شاید نظرت کمی عوض بشه!! اینم بدونکه قضیه رو کاملاً خودمونی و دورهمی نوشتم نه از سر دین و احکام و این قضایا! قول قـــول! اگر که اینجور نبود آخر پست برام فحش بنویس...    باشه؟!

 

و امــّـا قضیه ی رابطه دختــر و پســر

توی این بخش می خوام از یه دید کلی به این قضیه نگاه کنم و چند اثر بد این رابطه ها رو توی زندگی آیندمون بیان کنم. بازم تاکید می کنم کاملا عقلانی و خودمونی، نه از سر دین و احکام... 

 

ادامه مطلب

نوشته شده در  چهار شنبه 10 خرداد 1387برچسب:رابطه ی دختر و پسر,ناگفته ها,عشق,رابطه,دختر و پسر,رابطه,عشق واقعی,چندنگفته,رابطه عشقی,,ساعت 8:8 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

سلام

اگر به مناظرات شیعه و سنی علاقه مند هستید حتما این فایلها رو دانلود کنید

این فایل ها مناظره ی مرحوم سلطان الواعظین شیرازی با علمای اهل سنت هست که خیلی زیبا و جذاب هست و تمامی شک و شبهات رو نسبت به ولایت علی ابن ابی طالب امیرالمومنین(علیه السلام) بر طرف می کنه...

حتما دانلود کنید....

 

http://www.shiatube.com/shiatub/sot/63-pishavar


نوشته شده در  سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:مناظره ی شیعه و سنی,ناگفته ها,,ساعت 11:17 قبل از ظهر  توسط علیـــرضا 

 


بحـــث بسیار مهم  نــا امیـــدی

بعضی ها می گن که ما گناهانی انجام دادیم انقدر بزرگه که خدا عمراً ببخشه!

جواب این افراد که انشاالله کم هم هستند اینه که گناه شما بزرگتره یا (نعوذً بالله) خدا؟؟؟

مسلّماً جواب اینه که خدا بزرگتره!

ادامه مطلب

نوشته شده در  پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:ناامیدی,ناگفته ها,خدا,رحمت,,ساعت 6:58 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 

نفوس بد نزدن

یکی از راههای پیشرفت نفوس بد نزدن و فال خوب زدنه.

اگر به خدا خوشبین باشیم و به آینده خوش بین مطمئنا خدا هم به این حسن ظن ما و نفوس بد نزدنمون احترام میذاره و همون چیزی که فکر می کنیم نصیبمون می کنه.

و برعکس.

چند تا مثال زیبا میزنم تا محسوس تر بشه....

ادامه مطلب

نوشته شده در  پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:نفوذ بد نزدن,ناگفته ها,,ساعت 6:52 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 


یه توپ دارم قلقلیه/سرخ و سفید و آبیه/میزنم زمین هوا میره/نمیدونی تا کجا میره/من این توپ رو نداشتم/مشقامو خوب نوشتم/بابام بهم عیدی داد/یه توپ قلقلی داد/.

تا حالا به این شعر فکر کردید؟؟ شعری که همه ی ما توی دوران کودکیمون باهاش مأنوس بودیم.

این شعر در عین سادگیش معنای بلندی توی مصراعش وجود داره. می پرسید چجوری؟؟

ادامه مطلب

نوشته شده در  پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:فلسفه ی توپ,ناگفته ها,سختی,زندگی,,ساعت 6:44 بعد از ظهر  توسط علیـــرضا 
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد